Thursday, August 31, 2006

روز گار غريبيست نازنين !؟

بنام خداي بزرگ كه در همه حال ياد او و نام در خاطر ماست و امروز مي خواهم با تو سخن از امروز بگويم و تعامل ما با يكديگر كه چگونه رفتار ميكنيم و چطور در اين تعامل با يكديگر صداقت و يا رياكاري داريم.متا سفانه منشا اكثر اعمال و روابط متقابل از عامي و عارف در اين دوران منفعت طلبي و استفاده هاي مادي شده است.و شاهد اين قضيه هستيم كه در اين زمانه از هنر مند و بي هنر و دانشمند و بي دانش به دنبال منافع پولي هستند.البته كه فرزانگاني هستند كه گوهر هنر و ارزندگي علم به اندازه اي براي انها مهم و والا است كه بهيچ عنوان حاضر نمي شوند انها را در مقابل مال و پول قرار دهند و يك ارزش معنوي را با ثمن بخس دراهم معدوده در يك ترازو قرار دهند .ولي مع الاسف فضاي حاكم بر جامعه ما بطوري الوده اين نفع طلبي ها شده است كه كمتر كسي را ميبيني كه همچنان بتواند با عزت نفس و مناعت طبع در عرصه هنر فعال باشد و خود را از مسابقه نابود كننده اي كه با داوري سود مادي بيشتر در جامعه حاكم است دور كند وبر وسوسه شركت دران غالب ايد و اين مسابقه هنر كشي و دانش اعدامي كه اولين قربانيانش طالب و مطلوب هستند راه به جايي نميبرد.يكي از عرصه هايي كه متاسفانه نسبت به چند دهه قبل در اين وادي گشوده شده است هميناستفاده غير مشروع از هنر و دانش براي اكتساب مسائل مادي و پول پرستي توسط افرادي است كه گاهي بضاعت علمي هم ندارند و از هنر هم عاري هستند .بر عكس هنر مندان بي ادعا و گمنام و دانشمندان محجوب كه دريايي از معرفت هستند دروادي بي خبري جامعه مانند گوهر هاي تاباني هستند كه متاسفانه از خرمهره تشخيص داده نشده اند و رقيب محرم و حرمان نصيب خوبان شده است .و در حاليكه بهترين هنر مندان جامعه ناشناس مانده اند و گاهي از ضعف مالي و كمي استطاعت و دارايي رنج وافر ميبرند ولي ابروي فقر و قنا عت را نمي برند گروهي تحت عنوان دانش و هنر و ايجاد كلاسهاي تو خالي و بي نتيجه كه هيچ بار مثبتي ندارد و از محتوي بي نصيب است با سر كيسه كردن مشتا قان و طالبان نا اگاه پول هاي هنگفت به جيب مي زنند و گويا هميشه بايد سيب خوب نصيب كفتار شودو جماعتي با استفاده سوء و نا مشروع از حقي بهره برند كه مستحق ديگري است.اين يكي از عرصه هاي است كه فكر ميكنم در يكي دو دهه اخيرمتفاوت با قبل و متغاير با ان و طبعا متضاد از حيث هدف و نتيجه در جامعه گشوده شده است و نتايج بد ان از هم اكنون قابل مشاهده است.....ادامه ادامه

Wednesday, August 30, 2006

بنام رحمن و رحيم كه توفيق ميبخشد و سعادت ميدهد و سلام بر شما كه .بهترين رفيقيد .ميخواهم در باب گذ شته ها سخن بگويم و راجع به قديمترها حرف بزنم نه از تاريخ و نه از كتب و نه از قول ديگران بلكه ميخواهم انچه در اين مدت عمر كه ديده ام وشنيده ام و تفاوت سلوك و رفتار مردم و تعامل انان با يكديگر و خصوصيات فردي و اجتماعي كه داشتند و اكنون دارند گپ بزنيم.يادم ميايد زماني كه بچه بودم توي محله ما زنهاي همسايه خيلي با هم مهربون و همدل بودند خيلي با هم ندار بودند و بيريا و بي افاده با هم رفتار مي كردنداصلا تكبر و فخر و خود بزرگ بيني را توي رفتارشان پيدا نمي كردي مجلس كه داشتند باهم يكدل و يكدست تر مي شدند و همه چيز را با هم تعويض مي كردند و قرض ميدادند.مجلس روضه و عزا ويا مجالس عروسيشان انگار كه مال همه اهل محل بودو هيچ كدام بيگانه نبودند.مردها با هم صميمي و مهربان بودند و يكي كه مي خواست به مسافرت برود ناموس و خانواده اش را به هم محلي اش ميسپرد و او هم مانند برادر با اونها رفتار ميكرد .و لفظ داداش هم يادگار همان زمانها است .حتي بچه ها هم توي يك فضاي بسيارخودماني و مهربانانه زندگي ميكردند و اصلا نوع بازيها و سرگرمي ها همه اش جمعي و گروهي و رقابتهاي بسيار جالب بود كه ديگر الان از ان بازيها خبري نيست.نبود امكانات تفريحي ناسالم و نبود تجملات دست و پا گير و تشريفات متكبرانه كه جز دوري ادمها از يكديگر نتيجه اي نداردو وجودقلبهاي يكرنگ و صادق در پيكر انها يك جامعه خونگرم و دلچسبي را پديد اورده بود كه مانند اعضاي يك پيكر همگي با يكديگر احساس وابستگي و نزديكي مينمودند.نبود بسياري از امكانات رفاهي فعلي كه خيلي ها را بي نهايت تنبل و تن پرور كرده است گرچه ظا هرا زندگي را سخت تر از الان مينموداما بدنها سالم تر و ادمها فعال تر و پويا تر و با نشاط تر بودند .اكثر مردان از سحر و يا اندكي بعد از ان بيدار بودند و به تبع انان طبعا خانمها نيزهمچنين بودند .و اگر كسي خواب ميماند و يا تنبلي ميكرد گويي يك روز كامل را از دست داده بود زيرا عدم امكانات پيشرفته امروزي و وسايل ابتداييترزندگي و كندي انها باعث ميشد كه مردم از صبح زود در تكافوي ما يحتاج و نيازهاي روز مره باشند.و جاي هيچ گونه درنگ و كوتاهي و تنبلي نبود بر خلاف انچه اكنون مشاهده ميكنيم كه گويي همه حب شتاب و عجله را خورده اند و نوعي استرس و اضطراب در چهره اكثر افراد به چشم مي خورد و شما در طول روز افراد زيادي را ميبينيد كه دايم به ساعتشان مي نگرند و حرص مي خورند و در عوض همان افراد خيلي راحت اوقات بسياري را هدر دادهو هرز ميبرند كه مايه تعجب است ; ان زمانها مردم با زود بيدار شدن از ابتداي روز خود را بر شرايط كار و زندگي روز مره مشرف و مسلط مي نمودند و بدين ترتيب ارامش در همه كارهايشان ديده ميشد و جزدر مواقع خاص محل اضطراب برايشان نبود......ادامه دارد

Tuesday, August 29, 2006

از دوستان جاني مشكل توان گذشتن

باز هم بنام تو اي عزيز ...روزي روزگاري مردم پايبند اين مسائل و دوستي و وفا داري بودند .اما الان ديگر متاسفانه جاي همه چيز را پول گرفته و دوستي ها رنگ و بوي قديم را ندارد .انگار ما بايستي هميشه حسرت قديم و قديميها را بخوريم چرا؟راستي كه اونها از ما مهربانتر و با معرفتتر و با صفا تر بودند. درست است كه انسان هميشه با يك خوي و خصلت يكساني زاده ميشود . خصايل همه انسانها تقريبا با يكديگر يكي است ولي قبول كنيد كه ما انسانهاي امروزي در اين مرز و بوم يك خورده نسبت به هم كم محبت تر شده ايم و ديگر ان صميميت هاي سابق را شاهد نيستيم.خدا كند كه باز ان روزهاي گرم وافتابي صميمي بيايد و اين همه شعار هاي ما دوري و دوستي نباشد.شعاري كه الاتن به هر كس كه بگويي فورا بدون هيچ گونه تامل تصديقش مي كند و هيچ تجزيه و تحليلي هم بر ان مترتب نيست .گويا همه قسم خورده ايم كه روز و شب در پي يك زندگي ارماني بدويم وعرق بريزيم و سپس رشته ها را با ندانم كاري و بي توجهي پنبه نماييم .اصلا خوشبختي در اين نيست كه ما در پي انيم و خوشبختي در سادگي و صفا و صميميت است .و نه در اپارتمانهاي بلند و برجها و كوشكها وويلاها بياييم با هم مهربا نتر باشيم و بدرود
Picture 004

ديوانه توام به شب و روز مبتلا

در اين حصار بسته غم مانده ام چرا ؟ آخر جدا شدم ز دل ودلبرم خدا
من ماندم و هزار حسرت بر دل كه گوييا ديگر روا نگشت بهر گونيي دعا
اين سينه سوخت در تب و تاب هواي عشق اتش نبود و داغترست از شرارها
ديوانه تو ام شب و روزم خيال تست عاقل كند وصال تو ديوانه تو را
سيمين بر و عسل لب و شيرين بيان من ديشب بوعده گفت عسل ميدهد مرا
هرگز نميكنم عوض اين شيرين خيال را كاغوش ميگشايد و گويد بيا بيا
من را ببر بگير وبده جان خويش را كاب حيات از دو لبم ميدهم تو را
گر جان دهي و ستاني وصال من از مردنت هراس نباشد عليرضا

تير 79

من به بايان دگر نينديشم....كه همين دوست داشتن زيباست

بنام انكه بيرحمت افريد....شوق ديدار تو دارد دل خونين شده ام /اشنا نيست مگر اشك غماگين شده ام / اين همه ناز و نياز از تو ومن نيست عجيب / بلكه از طعن حسودان تو غمگين شده ا م / بچه كارم شود اين مال و دل و باد غرور / كه من از فقر وصال دل مسكين شده ام / گر چه سيمين بر وشيرين دهني لكن من // مست ان لعل لب و گيسوي مشكين شده ام خرداد 79