سلام در بهترين لحظات زندگي هستم و بقول حافظ فراغتي و كتابي و كوشه چمني
واقعا فارغ بودن از مردم سراسر تزوير و رذالت هم دنيايي دارد .يه زمان فكر ميكردم من بدم و ديگران همه خوب !!ولي الان كه به بد بودن زمانه پي برده ام خيلي دلم شكسته است
Thursday, October 04, 2007
خيزيد و خز آريد كه هنگام خزان است....
سلامچهار شنبه، 2007/10/03
بنام خدايي كه فصول زيباي سال را آفريد
هنگامي كه قدمهايم را آرام آرام بر زمين ميگذارم صداي خش خش برگها زير قدمهايم حال عجيبي در من به وجود مي آورد...برگها يكي يكي مانند مسافري كه مجبور به عزيمت است از شاخه هاي خويش جدا ميشوند و خود را به دست مركب باد پاييزي ميسپرندو آهسته و گاهي تند هر كدام به سويي رهسپار ميگردند .وزش باد را حس ميكنم بادي كه ديگر لطافت و نرمش باد بهار را ندارد و خبري از نوازش و ملايمت او نيست...قدري خشونت و سرسختي را در او احساس ميكني ...قدم ميزنم و به اطراف چشم ميدوزم برگها روبه رنگ به رنگ شدن گذاشته اند.از بوي تازگي چيزي در مشامت نميبيني و بوي خزان را با تمام شتابش ميشنوي وزش باد ريزش برگها خش خش برگهاي خشك در زير گامها و مردم را مينگري كه با آمدن پاييز در خود فرو رفته اند و مانند لاك پشت در خويش ميخزند و در مقابل خنكاي خزان سر تسليم فرود ميآورند و دستها را به حال تسليم برروي هم گذارده لباس خود را در هم گرفته اند گويي هيچ كس حال مبارزه با اين وزش و يورش را ندارد و از پيش سرنوشت نبرد مشخص شده است .گويي اين مردم نبودند كه چندي پيش با آغوش باز به اسقبال بهار زيبا رفته بودند ...گويي اصلا از ديدار پاييز بيزارند و براي همين سرافكنده به پيش ميروند و گاه گاه زير چشمي از زير كلاه نيم نگاهي به اطراف مياندازند.قدم ميزنم و به درختان سر به آسمان كشيده نظر ميافكنم و با خود مي انديشم كه درختان نيز به ابهت پاييز اعتراف ميكنند و با شلاق بادش اين ور آن ور تكان ميخورند.
اما با همه اينها من خيلي پاييز را دوست دارم ...آري پاييز براي من دوست داشتني و محبوب است ...زيبايي خاص و شگرفي دارد.همه اوصاف پاييز قشنگ و منحصر به فرد است.نقاش طبيعت كه خالق زيباييهاست همه تلاش خود را در ايجاد اين منظره بديع نموده است تركيب همه رنگها را در منظر پاييز مينگري و قدرت خزان بعد از جولان تابستان همه را حيرت زده ميكند ...طوري ميآيد كه هيچ كس را انتظار نيست.خدايا اين همه زيبايي را تو آفريدي !!خدايا اين همه تنوع را تو خلق كردي ..اين تفاوتها از رشحه قلم زيبا نگار آفرينش توست .
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست.
بنام خدايي كه فصول زيباي سال را آفريد
هنگامي كه قدمهايم را آرام آرام بر زمين ميگذارم صداي خش خش برگها زير قدمهايم حال عجيبي در من به وجود مي آورد...برگها يكي يكي مانند مسافري كه مجبور به عزيمت است از شاخه هاي خويش جدا ميشوند و خود را به دست مركب باد پاييزي ميسپرندو آهسته و گاهي تند هر كدام به سويي رهسپار ميگردند .وزش باد را حس ميكنم بادي كه ديگر لطافت و نرمش باد بهار را ندارد و خبري از نوازش و ملايمت او نيست...قدري خشونت و سرسختي را در او احساس ميكني ...قدم ميزنم و به اطراف چشم ميدوزم برگها روبه رنگ به رنگ شدن گذاشته اند.از بوي تازگي چيزي در مشامت نميبيني و بوي خزان را با تمام شتابش ميشنوي وزش باد ريزش برگها خش خش برگهاي خشك در زير گامها و مردم را مينگري كه با آمدن پاييز در خود فرو رفته اند و مانند لاك پشت در خويش ميخزند و در مقابل خنكاي خزان سر تسليم فرود ميآورند و دستها را به حال تسليم برروي هم گذارده لباس خود را در هم گرفته اند گويي هيچ كس حال مبارزه با اين وزش و يورش را ندارد و از پيش سرنوشت نبرد مشخص شده است .گويي اين مردم نبودند كه چندي پيش با آغوش باز به اسقبال بهار زيبا رفته بودند ...گويي اصلا از ديدار پاييز بيزارند و براي همين سرافكنده به پيش ميروند و گاه گاه زير چشمي از زير كلاه نيم نگاهي به اطراف مياندازند.قدم ميزنم و به درختان سر به آسمان كشيده نظر ميافكنم و با خود مي انديشم كه درختان نيز به ابهت پاييز اعتراف ميكنند و با شلاق بادش اين ور آن ور تكان ميخورند.
اما با همه اينها من خيلي پاييز را دوست دارم ...آري پاييز براي من دوست داشتني و محبوب است ...زيبايي خاص و شگرفي دارد.همه اوصاف پاييز قشنگ و منحصر به فرد است.نقاش طبيعت كه خالق زيباييهاست همه تلاش خود را در ايجاد اين منظره بديع نموده است تركيب همه رنگها را در منظر پاييز مينگري و قدرت خزان بعد از جولان تابستان همه را حيرت زده ميكند ...طوري ميآيد كه هيچ كس را انتظار نيست.خدايا اين همه زيبايي را تو آفريدي !!خدايا اين همه تنوع را تو خلق كردي ..اين تفاوتها از رشحه قلم زيبا نگار آفرينش توست .
عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست.
Saturday, October 21, 2006
دريغ ودرد كه تا اين زمان ندانستم !؟كه كيمياي سعادت رفيق بود !رفيق!؟
دو
بنام نامي پهلوان خلقت...
..سلام عزيز د لم /ميخواهم از موضوعي برايت حرف بزنم كه برايت تازگي دارد !!همكار !! آري همكار ...البته همكار خوب ..مهربان و دلسوز و با شفقت ..كسي كه دستگير تو در مشكلات و سختي ها ست و هيچگاه تو را ترك نميكند ..چون عميقا تو را درك ميكند.همكار خوب براي همه ارزشمند و با بركت و مثمر ثمرات است .همكار خوب مانند يك دوست با مروت و مانند يك شريك دلسوز و مانند برادر و يا خواهر من وتو ست .راهنماييت ميكند ..كمكت ميكند ...مشاور خوبيست ..پشتيبان درستكار و رفيق قابل اعتمادي كه به هيچ عنوان به تو و زندگي و كار تعو بي اهميت و بي تفاوت نيست .در نبود تو و غيبتت حتي دلسوز تر و مهربانتر جلوه ميكند و بيشتر توجه ميكند كه مبادا مشكلي برايت پيش بيايد .دوستان تو دوستانش و دشمنانت دشمنان او محسوب ميشود .هنگامي كه راز ي از تو برملا ميشود و نسبت به آن اگاهي ميابد تا حد توان ميكوشد كه از ان پاسداري كند و تو را راهنما باشد و مواظب است كه ديگران از ان سوء استفاده ننمايند.شايد گاهي حرف و سخن تندي هم به تو بگويد و تو را ناراحت كند !!و اين جاست كه بايستي صبورانه و با تحمل برخورد زيبايي با او داشته باشي و هرگز فراموش نكني كه او تو را دوست داشته و دلسوزترين هاست .
حتي گاهي سر تو داد هم ميزند ولي اين فرياد ها از ترنم زيباترين آهنگها و شيرين ترين نواها گوشنواز تر و دلپذير تر است زيرا آهنگ سر نوشت ساز زندگي توست و آهنگ فتح و ظفر است ...و ساز نواي بانوايي توست كه از بينوايي در اينده تو را وامي رهاند.و من چقدر خوشبختم كه تو را دارم به عنوان بهترين همكار در كار عشق ورزيدن
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالوده ام به بد د يدن
و اي دوست ! اي مهربان !! اي با وفا ! اي همدم ديرين و اي دير آشنا دوستت دارم ..تو همكار خوب مني هرچند كه معشوق مني !!!ستي يعني چه ؟؟تو مرا ترجمه كن!!؟
بنام نامي پهلوان خلقت...
..سلام عزيز د لم /ميخواهم از موضوعي برايت حرف بزنم كه برايت تازگي دارد !!همكار !! آري همكار ...البته همكار خوب ..مهربان و دلسوز و با شفقت ..كسي كه دستگير تو در مشكلات و سختي ها ست و هيچگاه تو را ترك نميكند ..چون عميقا تو را درك ميكند.همكار خوب براي همه ارزشمند و با بركت و مثمر ثمرات است .همكار خوب مانند يك دوست با مروت و مانند يك شريك دلسوز و مانند برادر و يا خواهر من وتو ست .راهنماييت ميكند ..كمكت ميكند ...مشاور خوبيست ..پشتيبان درستكار و رفيق قابل اعتمادي كه به هيچ عنوان به تو و زندگي و كار تعو بي اهميت و بي تفاوت نيست .در نبود تو و غيبتت حتي دلسوز تر و مهربانتر جلوه ميكند و بيشتر توجه ميكند كه مبادا مشكلي برايت پيش بيايد .دوستان تو دوستانش و دشمنانت دشمنان او محسوب ميشود .هنگامي كه راز ي از تو برملا ميشود و نسبت به آن اگاهي ميابد تا حد توان ميكوشد كه از ان پاسداري كند و تو را راهنما باشد و مواظب است كه ديگران از ان سوء استفاده ننمايند.شايد گاهي حرف و سخن تندي هم به تو بگويد و تو را ناراحت كند !!و اين جاست كه بايستي صبورانه و با تحمل برخورد زيبايي با او داشته باشي و هرگز فراموش نكني كه او تو را دوست داشته و دلسوزترين هاست .
حتي گاهي سر تو داد هم ميزند ولي اين فرياد ها از ترنم زيباترين آهنگها و شيرين ترين نواها گوشنواز تر و دلپذير تر است زيرا آهنگ سر نوشت ساز زندگي توست و آهنگ فتح و ظفر است ...و ساز نواي بانوايي توست كه از بينوايي در اينده تو را وامي رهاند.و من چقدر خوشبختم كه تو را دارم به عنوان بهترين همكار در كار عشق ورزيدن
منم كه شهره شهرم به عشق ورزيدن
منم كه ديده نيالوده ام به بد د يدن
و اي دوست ! اي مهربان !! اي با وفا ! اي همدم ديرين و اي دير آشنا دوستت دارم ..تو همكار خوب مني هرچند كه معشوق مني !!!ستي يعني چه ؟؟تو مرا ترجمه كن!!؟
Wednesday, September 27, 2006
salam bar eshq / سلام بر عاشقان
salamبنام ايزد ي كه تو را اينچنين لطيف آفريد اي مهربان من !!
سلام بر تو ..درودي گرم و معطر از عشق بر تو فدايت شوم اي همه جان و وجود من اي همه زندگي و اي بهانه نفس كشيدن من !تو را با تمام وجود دوست دارم كه محبوب مني و باور كن كه دوري ازتو مرا نابود ميكند.تو با بودنت يك زندگي را و يك حيات را به من هبه ميكني و جان من را از نابودي ميرهاني صدايت مرا تا مرز روياهاي شيرين ميبرد و نفسهايت مرا تا اعماق درياي بيكرانه عشق ميكشاند و دستانت تداعي كننده گرماي حيات بخش مهر و صميميت است .و لبخندت رما تا وادي جنون و شماتت مرا تا دشت مرگ و تباهي و ...واي اگر ازمن روي گرداني كه ديگر عين مرگ من است .اي كه اسمت مقدس و زيباست و ايكه نامت مثل خورشيد در من زندگي را امتداد ميدهد ...اي مهربان من ...اي عشق من ..اي بهانه ماندن من ...اي كه تا صبح ابد برايت منتظر ميمانم...اگر بداني كه تو با من چه كردي و چه ميكني !؟اگر بداني كه حاضرم تمام عمرم را با يك ساعت با تو بودن عوض كنم.اگر بداني كه با چه روياهاي شيريني تا صبح ستاره ها را ميشمارم و روز را به اميد ديدن تو تا شب منتظر اما ديوانه و حيران ميمانم.اگر بداني كه به اميد ديدن لبخند تو و اينكه به من بگويي خسته نباشي دلگرم و عاشقانه تلاش ميكنم.اگر بداني كه زندگي بيتو براي من محال است ...آه خدايا اين چه شوري است كه در دل من افكندي ؟خدايا اين فرزند مردم كيست كه چنين مرا واله خويش كرده است ؟خدايا اگر من را دوست نداشته باشد چه كنم ؟اگر روي برگرداند وبرود من چطور زنده بمانم.ديگر هيچ چيز نميتواند جاي او را براي من بگيرد ..خدايا عاجزانه ميخواهم اورا براي من و من را درخدمت او نگاه داري خدايا ...خدايا ..دوستش دارم. اگر اورا براي كس ديگري آفريده اي پس چرا اينقدر براي من محبوب است ؟ چرا برايمن دوست داشتني است ؟خدايا ..خدايا دوستش دارم وتو عمق عشق مرا و صدق گفتار مرا ميداني ...بهتر از هر كسي ميداني ...پس خودت ميداني....
سلام بر تو ..درودي گرم و معطر از عشق بر تو فدايت شوم اي همه جان و وجود من اي همه زندگي و اي بهانه نفس كشيدن من !تو را با تمام وجود دوست دارم كه محبوب مني و باور كن كه دوري ازتو مرا نابود ميكند.تو با بودنت يك زندگي را و يك حيات را به من هبه ميكني و جان من را از نابودي ميرهاني صدايت مرا تا مرز روياهاي شيرين ميبرد و نفسهايت مرا تا اعماق درياي بيكرانه عشق ميكشاند و دستانت تداعي كننده گرماي حيات بخش مهر و صميميت است .و لبخندت رما تا وادي جنون و شماتت مرا تا دشت مرگ و تباهي و ...واي اگر ازمن روي گرداني كه ديگر عين مرگ من است .اي كه اسمت مقدس و زيباست و ايكه نامت مثل خورشيد در من زندگي را امتداد ميدهد ...اي مهربان من ...اي عشق من ..اي بهانه ماندن من ...اي كه تا صبح ابد برايت منتظر ميمانم...اگر بداني كه تو با من چه كردي و چه ميكني !؟اگر بداني كه حاضرم تمام عمرم را با يك ساعت با تو بودن عوض كنم.اگر بداني كه با چه روياهاي شيريني تا صبح ستاره ها را ميشمارم و روز را به اميد ديدن تو تا شب منتظر اما ديوانه و حيران ميمانم.اگر بداني كه به اميد ديدن لبخند تو و اينكه به من بگويي خسته نباشي دلگرم و عاشقانه تلاش ميكنم.اگر بداني كه زندگي بيتو براي من محال است ...آه خدايا اين چه شوري است كه در دل من افكندي ؟خدايا اين فرزند مردم كيست كه چنين مرا واله خويش كرده است ؟خدايا اگر من را دوست نداشته باشد چه كنم ؟اگر روي برگرداند وبرود من چطور زنده بمانم.ديگر هيچ چيز نميتواند جاي او را براي من بگيرد ..خدايا عاجزانه ميخواهم اورا براي من و من را درخدمت او نگاه داري خدايا ...خدايا ..دوستش دارم. اگر اورا براي كس ديگري آفريده اي پس چرا اينقدر براي من محبوب است ؟ چرا برايمن دوست داشتني است ؟خدايا ..خدايا دوستش دارم وتو عمق عشق مرا و صدق گفتار مرا ميداني ...بهتر از هر كسي ميداني ...پس خودت ميداني....
Tuesday, September 26, 2006
خدايا تو بهترين خدايي و من بدترين بنده ام ..مرا به خوبي خودت ببخش
عليرضا
...و اينچنين دومين روز ماه زيبا و با معنويت رمضان سپري گرديدو ما در اين درياي پر از گوهر كجاي كاريم؟ و تا كجا پيش رفته ايم ...چه كرده ايم و آيا به اندازه اين 2 روز به خدا نزديك تر شده ايم؟
آيا ازاين مهماني سراسر عشق و معرفت سود برده ايم؟و چقدر توانسته ايم برنامه هاي انسان سازي و خود سازي موفق باشيم؟
براي من تا حالا ان طوري كه ميخواستم نبوده ! و شروع خوبي نداشتم و اميدوارم اين روزهاي باقيمانده را كه كم هم نيست طبق برنامه پيش بروم.شما هم اگر حال خوشي داشتيد براي من دعا كنيد.
ما هر روز دغدغه هاي زيادي داريم كه باعث ميشود از برنامه هاي جدي زندگي عقب بمانيم .امور روز مره و تلاشهاي گاهي هرز ما در واقع عامل عقب ماندگي ما هستند ....و بيشتر از همه يكي از عواملي كه ميتواند مرا مورد اذيت وآزار قرا ر دهد رفتار بيگانه وار توست كه با اينگونه حركات مورد شكنجه ام قرار ميدهي و از طبع حساس من سوئ استفاده ميكني !!شايد واقعا چنين منظوري هم نداشته باشي .~
بهر حال روزگار ميگذرد و ما هم در حال گذار از اين دنياي بزرگ بزرگ كوچك هستيم و اميدوارم اگر تو به من بد ميكني من تو را آزار ندهم و سرفراز باشم و اين تو باشي كه بخاطر اشتباهاتت مورد مواخذه قرار بگيري
با همه بديهايت دوستت دارم.(بدرود)ع
...و اينچنين دومين روز ماه زيبا و با معنويت رمضان سپري گرديدو ما در اين درياي پر از گوهر كجاي كاريم؟ و تا كجا پيش رفته ايم ...چه كرده ايم و آيا به اندازه اين 2 روز به خدا نزديك تر شده ايم؟
آيا ازاين مهماني سراسر عشق و معرفت سود برده ايم؟و چقدر توانسته ايم برنامه هاي انسان سازي و خود سازي موفق باشيم؟
براي من تا حالا ان طوري كه ميخواستم نبوده ! و شروع خوبي نداشتم و اميدوارم اين روزهاي باقيمانده را كه كم هم نيست طبق برنامه پيش بروم.شما هم اگر حال خوشي داشتيد براي من دعا كنيد.
ما هر روز دغدغه هاي زيادي داريم كه باعث ميشود از برنامه هاي جدي زندگي عقب بمانيم .امور روز مره و تلاشهاي گاهي هرز ما در واقع عامل عقب ماندگي ما هستند ....و بيشتر از همه يكي از عواملي كه ميتواند مرا مورد اذيت وآزار قرا ر دهد رفتار بيگانه وار توست كه با اينگونه حركات مورد شكنجه ام قرار ميدهي و از طبع حساس من سوئ استفاده ميكني !!شايد واقعا چنين منظوري هم نداشته باشي .~
بهر حال روزگار ميگذرد و ما هم در حال گذار از اين دنياي بزرگ بزرگ كوچك هستيم و اميدوارم اگر تو به من بد ميكني من تو را آزار ندهم و سرفراز باشم و اين تو باشي كه بخاطر اشتباهاتت مورد مواخذه قرار بگيري
با همه بديهايت دوستت دارم.(بدرود)ع
Thursday, September 21, 2006
دايم ستيزه با دل افگار ميكني با لشكر شكسته چه پيكار ميكني ؟
بنام خدايي كه تو را چنين آفريد !؟
هر چه بادا باد من دل را نثارت ميكنم
نيمه جاني هست آن را هم نثارت ميكنم
چشمهايم را بخون دل بشويم بعد ازآن
هر كجا باشي تو فرش رهگذارت ميكنم
گر غزال چابكي يا كفتري بر بام عرش
ميكشم تيري زابرويت شكارت ميكنم
گوش بر امر تو دارم اي امير عشق من
هر چه فرمايي تو صاحب اختيارت ميكنم
اي فدايت لحظه هاي عمر من در ذوق وصل
عمر را با شوق صرف انتظارت ميكنم
گر خزان اندوهي بر جان پاكت بگذرد
با نسيم عشق سوزان من بهارت ميكنم
هيچ در چنته ندارمجز همين جان حقير
لحظه ديدار آن را هم نثارت ميكنم
ميزنم همچون زليخا ساز رسوايي خويش
يوسف ثاني دور روزگارت ميكنم
گر بگرداني زمن آن روي بدر ماه را
آنقدر گردم بدورت تا هلالت ميكنم
الف-م /اسفند 1379
هر چه بادا باد من دل را نثارت ميكنم
نيمه جاني هست آن را هم نثارت ميكنم
چشمهايم را بخون دل بشويم بعد ازآن
هر كجا باشي تو فرش رهگذارت ميكنم
گر غزال چابكي يا كفتري بر بام عرش
ميكشم تيري زابرويت شكارت ميكنم
گوش بر امر تو دارم اي امير عشق من
هر چه فرمايي تو صاحب اختيارت ميكنم
اي فدايت لحظه هاي عمر من در ذوق وصل
عمر را با شوق صرف انتظارت ميكنم
گر خزان اندوهي بر جان پاكت بگذرد
با نسيم عشق سوزان من بهارت ميكنم
هيچ در چنته ندارمجز همين جان حقير
لحظه ديدار آن را هم نثارت ميكنم
ميزنم همچون زليخا ساز رسوايي خويش
يوسف ثاني دور روزگارت ميكنم
گر بگرداني زمن آن روي بدر ماه را
آنقدر گردم بدورت تا هلالت ميكنم
الف-م /اسفند 1379
دايم ستيزه با دل افگار ميكني با لشكر شكسته چه پيكار ميكني ؟
بنام خدايي كه تو را چنين آفريد !؟
هر چه بادا باد من دل را نثارت ميكنم
نيمه جاني هست آن را هم نثارت ميكنم
چشمهايم را بخون دل بشويم بعد ازآن
هر كجا باشي تو فرش رهگذارت ميكنم
گر غزال چابكي يا كفتري بر بام عرش
ميكشم تيري زابرويت شكارت ميكنم
گوش بر امر تو دارم اي امير عشق من
هر چه فرمايي تو صاحب اختيارت ميكنم
اي فدايت لحظه هاي عمر من در ذوق وصل
عمر را با شوق صرف انتظارت ميكنم
گر خزان اندوهي بر جان پاكت بگذرد
با نسيم عشق سوزان من بهارت ميكنم
هيچ در چنته ندارمجز همين جان حقير
لحظه ديدار آن را هم نثارت ميكنم
ميزنم همچون زليخا ساز رسوايي خويش
يوسف ثاني دور روزگارت ميكنم
گر بگرداني زمن آن روي بدر ماه را
آنقدر گردم بدورت تا هلالت ميكنم
الف-م /اسفند 1379
هر چه بادا باد من دل را نثارت ميكنم
نيمه جاني هست آن را هم نثارت ميكنم
چشمهايم را بخون دل بشويم بعد ازآن
هر كجا باشي تو فرش رهگذارت ميكنم
گر غزال چابكي يا كفتري بر بام عرش
ميكشم تيري زابرويت شكارت ميكنم
گوش بر امر تو دارم اي امير عشق من
هر چه فرمايي تو صاحب اختيارت ميكنم
اي فدايت لحظه هاي عمر من در ذوق وصل
عمر را با شوق صرف انتظارت ميكنم
گر خزان اندوهي بر جان پاكت بگذرد
با نسيم عشق سوزان من بهارت ميكنم
هيچ در چنته ندارمجز همين جان حقير
لحظه ديدار آن را هم نثارت ميكنم
ميزنم همچون زليخا ساز رسوايي خويش
يوسف ثاني دور روزگارت ميكنم
گر بگرداني زمن آن روي بدر ماه را
آنقدر گردم بدورت تا هلالت ميكنم
الف-م /اسفند 1379
Wednesday, September 20, 2006
Saturday, September 09, 2006
به اهي ميتوان دل را زمطلبها تهي كردن كه يك قاصد براي بردن صد نامه بس باشد
بنام خداي مهربان
درك اين مسئله كه متاسفانه بسياري از ديگراني كه در دور وبر ما هستند ما را درك نمي كنند به مقداري صبر و تحمل و بقولي حلم نياز دارد.و واقعيت پيش روي ما نيز همين است كه ديگر نميتوان با آن كلنجار رفت و بايستي اين را پذيرفت .ما نبايد انتظار داشته باشيم كه همه آن كساني كه ما با ايشان وارد تعامل شده ايم و زندگي ميكنيم و بنوعي در ارتباط با آنان هستيم ما را آنطور كه بايد بفهمند و بشناسند .و البته گفتم كه درك اين مسئله بسيار حايز اهميت است.در زندگي روز مره ما با خيليها ارتباط داريم و سخن ميگوييم و كار ميكنيم و دائم در معرض سوءبرداشت آنان از اعمال و رفتار خويش هستيم .دو ستاني كه ما را درك نمي كنند .همسري كه از رفتار و يا حتي گفتار ما استنباط بد و اشتباهي دارد.و بالاخره همكاري كه اين سوء برداشتها باعث برخورد هاي ناجور و ناراحت كننده با او ميشود.....و آيا ميتوان
ازاين اشتباهات جلو گيري كرد ؟ من ميگويم : ميشود جلوي خيلي ازين سوءتفاهم ها را گرفت ولي هرگز نميشودآن رابه صفر رساند .و انتظار اينكه همگي مارا كاملا بفهمند يك انتظار عبث و بيفايده است همان طور كه ما نيز نسبت به ديگران نميتوانيم يك فهم و درك صد در صد درست ارائه بدهيم.بنابراين بايستي بكوشيم كه رفتار ما مطابق با اصول معاشرت و گفتار ما نا برخورنده و انديشه ما نسبت به ديگران اصولي و منطقي و صحيح با شد تا بتوانيم تا حدي به ارمان هايمان در دستيابي به يك تعامل صحيح و مطلوب در جامعه و همگنان برسيم.
بدرود- عليرضا
درك اين مسئله كه متاسفانه بسياري از ديگراني كه در دور وبر ما هستند ما را درك نمي كنند به مقداري صبر و تحمل و بقولي حلم نياز دارد.و واقعيت پيش روي ما نيز همين است كه ديگر نميتوان با آن كلنجار رفت و بايستي اين را پذيرفت .ما نبايد انتظار داشته باشيم كه همه آن كساني كه ما با ايشان وارد تعامل شده ايم و زندگي ميكنيم و بنوعي در ارتباط با آنان هستيم ما را آنطور كه بايد بفهمند و بشناسند .و البته گفتم كه درك اين مسئله بسيار حايز اهميت است.در زندگي روز مره ما با خيليها ارتباط داريم و سخن ميگوييم و كار ميكنيم و دائم در معرض سوءبرداشت آنان از اعمال و رفتار خويش هستيم .دو ستاني كه ما را درك نمي كنند .همسري كه از رفتار و يا حتي گفتار ما استنباط بد و اشتباهي دارد.و بالاخره همكاري كه اين سوء برداشتها باعث برخورد هاي ناجور و ناراحت كننده با او ميشود.....و آيا ميتوان
ازاين اشتباهات جلو گيري كرد ؟ من ميگويم : ميشود جلوي خيلي ازين سوءتفاهم ها را گرفت ولي هرگز نميشودآن رابه صفر رساند .و انتظار اينكه همگي مارا كاملا بفهمند يك انتظار عبث و بيفايده است همان طور كه ما نيز نسبت به ديگران نميتوانيم يك فهم و درك صد در صد درست ارائه بدهيم.بنابراين بايستي بكوشيم كه رفتار ما مطابق با اصول معاشرت و گفتار ما نا برخورنده و انديشه ما نسبت به ديگران اصولي و منطقي و صحيح با شد تا بتوانيم تا حدي به ارمان هايمان در دستيابي به يك تعامل صحيح و مطلوب در جامعه و همگنان برسيم.
بدرود- عليرضا
Subscribe to:
Posts (Atom)