Saturday, September 02, 2006

با نگاهش من بهاري ميشوم


بنام خداي عاشقان
در سكوت خويشتن گمگشته ام
مي گشايم لب كه آوازي دهم
مرغ دل را با تمام خستگي
در هواي دوست پروازي دهم
مي گشايم لب ولي آوا كجاست؟

پس چرا از من صدايي بر نخواست؟اين همه خاموشي و خلوت چرا ؟

دردرون من كه غوغايي بپاست ؟

من كه مشتاقم بگويم حرف دل من كه يك دنياي حرفم ناتمام

از چه ميترسم چرا گشتم خموش؟ از چه ميميرد به لبهايم كلام؟

آه پرپر شد گل حرفم فسرد بر زبانم حرفهايم مرد مرد

واي طوفان هراس و بيم دل شادي و شادابيم را برد برد

چشم در راهم مرا ميزد صدا ! آه ميگويد به من اينك بيا

اي زبان اي لب مرا ياري كنيد! تا بگويم مانده ام دربين راه

م الف /شهريور 80

No comments: